خاک را تزیین کردن. کنایه از پیرایه و علایق دنیا بر پیکر خاکی خود بستن: خاک پیراستن چه کار بود حامل خاک خاکسار بود گر کسی پرسدت که دانش پاک ز آدمی خیزد آدمی از خاک گو گلاب از گل و گل از خار است نوش در مهره مهره در مار است. نظامی
خاک را تزیین کردن. کنایه از پیرایه و علایق دنیا بر پیکر خاکی خود بستن: خاک پیراستن چه کار بود حامل خاک خاکسار بود گر کسی پرسدت که دانش پاک ز آدمی خیزد آدمی از خاک گو گلاب از گل و گل از خار است نوش در مهره مهره در مار است. نظامی
پیراستن ناخن. کوتاه کردن ناخن. ناخن گرفتن. ناخن چیدن. - ناخن پیراستن از چیزی، دست کشیدن از آن. بترک آن گفتن. رها کردن آن. وانهادن آن: بپیرای از طمع ناخن به خرسندی که از دستت چو این ناخن بپیرائی همه کارت بپیراید. ناصرخسرو
پیراستن ناخن. کوتاه کردن ناخن. ناخن گرفتن. ناخن چیدن. - ناخن پیراستن از چیزی، دست کشیدن از آن. بترک آن گفتن. رها کردن آن. وانهادن آن: بپیرای از طمع ناخن به خرسندی که از دستت چو این ناخن بپیرائی همه کارت بپیراید. ناصرخسرو
کوتاه کردن ناخن ناخن چیدن، یاناخن پیراستن از ناخن چیدن، یاکشیدن ازآن: بپیرای از طمع ناخن بخرسندی که از دستت چواین ناخن بپیرایی همه کارت بپیراید. (ناصرخسرو)
کوتاه کردن ناخن ناخن چیدن، یاناخن پیراستن از ناخن چیدن، یاکشیدن ازآن: بپیرای از طمع ناخن بخرسندی که از دستت چواین ناخن بپیرایی همه کارت بپیراید. (ناصرخسرو)