جدول جو
جدول جو

معنی شاخ پیراستن - جستجوی لغت در جدول جو

شاخ پیراستن
(خُ فِ کَ دَ)
زدن شاخه های درخت. شاخ زدن. رجوع به شاخ زدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِجِ کَ دَ)
خاک را تزیین کردن. کنایه از پیرایه و علایق دنیا بر پیکر خاکی خود بستن:
خاک پیراستن چه کار بود
حامل خاک خاکسار بود
گر کسی پرسدت که دانش پاک
ز آدمی خیزد آدمی از خاک
گو گلاب از گل و گل از خار است
نوش در مهره مهره در مار است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ گَ کَ دَ)
پیراستن ناخن. کوتاه کردن ناخن. ناخن گرفتن. ناخن چیدن.
- ناخن پیراستن از چیزی، دست کشیدن از آن. بترک آن گفتن. رها کردن آن. وانهادن آن:
بپیرای از طمع ناخن به خرسندی که از دستت
چو این ناخن بپیرائی همه کارت بپیراید.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
کوتاه کردن ناخن ناخن چیدن، یاناخن پیراستن از ناخن چیدن، یاکشیدن ازآن: بپیرای از طمع ناخن بخرسندی که از دستت چواین ناخن بپیرایی همه کارت بپیراید. (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار